سلام همراهان گرامی

به اطلاع شما عزیزان می رساند که قالب آلبوم تصاویر دفاع مقدس و شهدا در پایگاه فرهنگی اجتماعی شفیق فکه، شبکه ایثار به روز شده است و عکس های بسیاری مرتبط با انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و شهدا، مقاومت و بیداری اسلامی آماده و ارسال خواهد گردید. با استفاده از قابلیت برچسب چهره ها نام هر عزیز بر روی تصویر ایشان نوشته شده است. شما می توانید با حرکت موس بر روی چهره ها، فرد مورد نظر خود را پیدا نمایید. چنانچه روی عکس مورد نظر شما اجرا نشده است لطفا به ما اطلاع دهید.از شما بزرگواران درخواست می گردد چنانچه پیشنهاد، انتقاد و یا ایجاد آلبوم خاصی مد نظر دارید بفرمایید تا انجام گردد. همچنین چنانچه مایل باشید می توانید عکس های با موضوع انقلاب اسلامی، دفاع مقدس و شهدا و موضوعات مرتبط را نیز ارسال نمایید تا با نام خودتان در آلبوم تصاویر ثبت شود. پل ارتباطی ما ایمیل info@fakeh.ir می باشد. امیدواریم که موجبات رضایت شما عزیزان را فراهم آوریم. با تشکر

.

آلبوم اختصاصی تصاویر شهید زیدالله کوهی . کد 140282145234 آ



کجایی بابا کوهی ؟!دلتنگم خسته‌ام کم هم نه خیلی دلتنگ تو شما خسته از خودم دنیا
این روزها ۴۰ سال از آخرین دیدارم با تو می‌گذرد۴۰ سال دوری و ندیدنآن شب سرد زمستانی،زیر پل جادۀ فاو-ام‌القصرحمید داودآبادی از گردان شهادت زیدالله کوهی از گردان انصار
پلی که طولش حدود ۲۵ متر، عرضش ۲ متر و ارتفاع سقفش ۱ و نیم ‌متر بود و بیش از ۱۰۰ نفر نیروهای گردان انصار،شهادت،عمار و بچه‌های جهادسازندگی درمیان گل و لای انباشتۀ زیر آن پل به استراحت مشغول بودند.
در هیاهوی انفجار و خون و مرگ، از صدای صحبت کردنت بود که توانستم"بابا کوهی"خودم را بشناسم. با دیدنت خیلی خوشحال شدم. یادت می آید؟
صورتت را که از گل‌ولای سیاه شده بود، غرق بوسه کردم. کیف کردم. در آن وحشتناکی سرد و تاریک شب سخت عملیات، حضور تو،آرامبخش وجود و آرام روحم بود.تا صبح میان تو و شهید یوسف محمدی خفتم... و نمی‌دانستم این، آخرین باری است که درکنارم خواهی بود می‌بینمت می‌بویمت و می‌چِشَمَت...۲۰ روز بعد، در تهران، در بیمارستان که از زخم خمپاره آبکش بودم، خبر شهادتت دلم را آتش زد. 
می‌گفتند:"چند روز بعد از همون شبی که با بچه‌ها جمع بودید، بچه‌های گردان انصار می‌رن توی جادۀ ام‌القصر مستقر میشن. عراقیا پاتک سختی می‌زنند. کوهی هم که آر.پی.‌جی‌زن بود، یه تانک عراقی رو می‌زنه. خدمۀ تانک می‌پرند بیرون و به علامت تسلیم دست‌شون رو می‌برند بالا. کوهی هم می‌ره جلو اونا رو اسیر کنه که اون نامردا به طرفش رگبار می‌بندند."سوختم. سوختم. سوختم... 
ظهر آن روز بهاری فروردین ۱۳۶۴، در نماز جمعۀ تهران، وقتی از عملیات بدر بازگشته بودی را یادت هست؟مطمئنم تا آخرین نفس عمر، آن را فراموش نخواهم کرد.مگر این که تو را از یاد ببرم که محال است!
فارغ از آنچه می‌گذشت و هر آنکه اطراف‌مان بود، گوشه‌ای خلوت پیدا کردیم و باهم نشستیم سرم را بر شانۀ خسته‌ات تکیه دادم صورت بر صورت یکدیگر گذاشتیم من اسم می‌بردم و تو جواب می‌دادی تو می‌گفتی و هر دو زار زار گریه می‌کردیم و هیچ‌کس جز خدایمان اشک‌مان را نه دید و نه چشید:-حسین رجبی؟ *شهید شد-سعید طوقانی؟ *جا موند-عباس دائم‌الحضور؟ *جا موند-احمد کُرد؟ *جا موند-کریم کاویانی؟ *جا موند-حسین مصطفایی؟*جا موند-سید ابوالفضل کاظمی؟ *جا موند

"زیدالله(شاهپور)کوهی" متولد: ۱۳۳۵ شهادت: ۲۰ اسفند ۱۳۶۴ عملیات والفجر ۸ جادۀ فاو-ام‌القصر. مزار: گلزار شهدای تهران واقع در بهشت زهرا سلام الله علیها قطعه ۵۳ ردیف ۹۸ شماره ۲

حمید داودآبادی

در باره این آلبوم

تصویر اتفاقی

اطلاعات آلبوم

برچسب محبوب

انتخاب زبان